داداشی کچل ما!!
چند روز پیش بابایی موهای محمدامینو با ماشین 25 زد
محمدامین دیگه موهای فرفری ندارهههههه
الان بدون مو خیلی بانمک و شیطون شده!
محمدامین ما چند تا کار جدید یاد گرفته!
اول اینکه مثل بچگیای آبجی زهرا شست میخوره! شستشم اونقد گاز گرفته که پوستش کنده شده!
الان دیگه داداشی من دستشو میگیره به مبلا و تختا و بلند میشه. من و آبجی زهرا هم گاهی دستاشو میگیریم و راش میبریم. اگرچه تنبل خان تا چند قدم میره خسته میشه و میشینه
محمدامین خیلیم لاغر شده
من و آبجی زهرا خیلی گازش میگیریم و بوسش میکنیم و میچلونیمش! داداشیم دیگه از دست ما کلافه شده!
محمدامین هر چیزی که میخواد جیغ میزنه! داداشی دیگه خیلی لوس شدیا! گاهیم خودتو یه جوری واسه مامانی و بابایی لوس میکنی که آدم دلش میخواد بخورتت!
دیگه محمدامین با ما سر سفره غذا میخوره! البته موقع غذا خوردن اونقد ریخت و پاش میکنه که مجبوریم هر روز جارو بزنیم
شیرین کاری داداشی: محمدامین علاقه ی زیادی به مُهر داره! وقتی بابایی یا مامانی دارن نماز میخونن سریع میاد و مهرشونو برمیداره! ولی وقتی مامانی و بابایی دستشونو میبرن جلوش سریع مهرو میذاره تو دستشون!
یه بارم بابا که داشت تشهد و سلامو میگفت مهرو برداشت و رفت گذاشت روی پیشونی بابایی و بعد پیشونی خودش
راستی محمدامین برای اولین بار دو روز پیش به سینما رفت و فیلم محمد رسول الله رو دید! اگرچه بیشتر خواب بود ولی وقتی بیدار بود مثل آدم بزرگا فیلم نگاه میکرد
محمدامین خان، خیلی از دستت دلخورما داداشی
امروز من مامانیو بغل کرده بودم و جنابعالی وقتی دیدی مامانی منو بغل کرده کلی جیغ زدی و گریه کردی و مامانیو مجبور کردی تا شما رو بغل کنه! انگار نه انگار 14 سال قبل از اینکه شما بیای مامانی ما بوده! ولی گفته باشم ها! مامانی خودمه!! به هیچکسم نمیدمش!